گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد سوم
فصل هفتم موسيقي‌




لفظ موزيك در زبان فارسي مترادف لفظ موسيقي در زبان يوناني و داراي همان معني است. و ايرانيان چنان كه مي‌دانيد نه تنها آن را از جهتي به نوعي وابسته به رياضيات مي‌دانند، و كميتي صدادار مي‌شمارند، بل كه آن را هنري ظريف و زيبا مي‌دانند، و راه به‌كار بردن ادوات موسيقي، و روش شناختن اصوات، و هماهنگ كردن آنها را بدين وسيله مي‌آموزند.
عده‌اي از مصنفان ايران درباره هنر موسيقي آثاري پرداخته‌اند كه از جمله آنها ابو الوفا «1» ساعد است كه من نسخه‌اي از كتابش را با خود آورده‌ام كه در آن درباره آواز و ادوات موسيقي بحث، و آلات موسيقي را به دو دسته بادي و سيمي، يعني آنها كه وسيله باد يا انگشت نواخته مي‌شوند تقسيم كرده است؛ و با بسياري افسوس و تحسّر و تأثر اعتراف مي‌كنم چون در ايران با كسي كه مرا با هنر موسيقي آشنا كند صحبت نكرده‌ام در اين مورد نمي‌توانم به تفصيل سخن بگويم. كتابي كه به آن اشاره كردم اثر كم حجمي است كه مطالعه آن محتاج به سه ساعت صرف وقت است؛ و استنباط من اين است كه آهنگهاي ايراني نه تاست، امّا نتهاي زياد و ادوات موسيقي متعدد دارند كه ما از داشتن آنها بي‌بهره‌ايم، و اين هنر را پس از توفيق در آموختن قواعد پيچيده‌اي كه ياد گرفتنشان آسان نيست فرا مي‌گيرند. نمونه پنج نت در تابلو مربوط به آن آمده است، تصاويري كه با حروف «ا» و «ب» و «ث» نشان داده شده در صفحات اوّل كتاب مذكور جاي دارند بنابراين ساده‌ترين آنها به شمار
______________________________
(1)- شايد ابو الكفا باشد.
ص: 976
مي‌آيند. در اين كتاب كم حجم شرح سي و نه قطعه به تفصيل تمام درج شده كه من به فهم اصطلاحات آن راه نمي‌يابم. قسمتي كه با علامت (C( مشخص شده سي و پنج تصوير به همان سبك و سياق به دنبال دارد. و قسمت متمايز با نشان (D( داراي سيزده نقش است، و نقش ما قبل آخر دايره بزرگ‌تري است كه بر روي محيطش چهل و چهار نقطه قرار دارد و هشت تا از اين نقطه‌ها به رنگ سرخ است.
بي‌گمان هنرمنداني كه به هنر موسيقي آگاهي دارند با توجّه به اين تصاوير به آساني مباني و قواعد اصلي اين علم را درمي‌يابند. من نيز بر اين نيّتم اگر فرصت بيابم و خدا توفيق كرامت فرمايد چند روزي به كشف قواعد و اصولي كه در اين كتاب آمده بكوشم.
افزون بر اين تصاوير تابلو ديگري است كه به صورت صفحه شطرنج درآمده خانه‌هاي بزرگ آن به سيصد و شش قسمت تقسيم شده كه برخي از آنها داراي نت و برخي خالي و سفيد است، و در جايي از كتاب مصنف آورده است كه موسيقي به مثابه شهري است كه داراي چهل و دو كوي است، و هر كويي داراي سي و دو كوچه مي‌باشد؛ و در آخر كتاب تصوير بزرگي است كره مانند كه به چهار دايره تقسيم شده، و دواير با چهل خط به صد و شصت خانه قسمت شده‌اند و در هر خانه نتي است.
نتهاي ايراني الفاظي بي‌معني نمي‌باشند، بل كه هر يك به نام شهري يا يكي از اندامهاي بدن آدمي يا يكي از چيزها كه در طبيعت وجود خارجي دارد ناميده مي‌شود. و استاد فن به هنگام تعليم به منظور تميز دادن آهنگها از يكديگر مي‌گويد: از اين شهر به آن شهر برويد؛ يا از انگشت به آرنج حركت كنيد. هر يك آهنگها از آن به نام شهري موسوم شده‌اند كه معتقدند هر كدام به شهري جداگانه اختصاص دارد و بيشتر در آن شهر اجرا مي‌شود. بنابراين توضيحات در نظر من چنين مي‌نمايد كه موسيقي ايرانيان پيچيدگيها و مشكلات و ناهمواريهاي زياد دارد كه شايد عمده‌ترين عوامل آنها كمي توجّه مردم و قلّت به كار گيري آن باشد، و گرنه براي تعليم و تعلّم اين هنر زيبا روش و شيوه ساده‌تر و آسان‌تري ابداع و معمول مي‌شد.
موسيقي دانان نامور ايران كه بنابر آنچه شنيده‌ام عده‌شان از ده دوازده نفر در نمي‌گذرد همه در دربار پادشاه به سر نمي‌برند. در صفحه مربوط به نقشهاي موسيقي آهنگ كوچكي نموده شده كه با دقت در آن مي‌توان به خصوصيات ديگر پرده‌هاي
ص: 977
كوچك آگاه شد.
آن كه دلم را ربوده مي‌پرسد چرا خاموش و پريده رنگ شده‌اي؟ كدام شيرين دهني ترا به كمند عشق خود گرفتار كرده است؟ آيينه‌اي برابر رويش گرفتم و گفتم: بنگر تا در اين آينه كه را مي‌بيني. «1»
تابناكي چهره شورآفرين تو همانند كهرباييست كه دلها را به سوي خود مي‌كشد. از چه برق چشمان سياه و فتنه انگيزت آنچه را كه رنگ دلفريبت ربوده مي‌سوزاند. نفرين به چنين همنشيني كه هنرش سوزاندن و تباه كردن است. از گلستان وجودت گلي به من ببخشاي تا دلم به من باز آيد.
آهنگها و آوازهاي ايراني غالبا روشن، پر طنين و آرامش بخش است، و مردم ايران بر اطلاق آوازهاي بلند و پر خروش را دوست دارند و مي‌گويند آوازي خوش و در خور شنيدن است كه بخنداند يا بگرياند. در زبان فارسي پرده مترادف آهنگ است، و هر آهنگي را به نام يكي از پادشاهان باستاني يا به اسم يكي از شهرهاي كشورشان نامگزاري كرده‌اند. ايرانيان نغمه‌هاي قسمت به قسمت ندارند و آنها را پشت سر هم مي‌خوانند. معمولا همراه با نواي يكي از آلات موسيقي آواز مي‌خوانند. آواز مردان جوان معمولا رسا و پر طنين است؛ امّا چون آواز جوانان هم مانند رقصيدن در نظر ايرانيان عملي زشت و موهن است هرگز به تمرين آواز جوانان نمي‌پردازند؛ و هرگز به فرزندان خود اجازه آواز خواندن و رقصيدن نمي‌دهند. به سخن ديگر اين دو كار ناخوشايند را حرفه زنان روسپي و لودگان و مسخرگان مي‌دانند. با اين كه هيچ كس بر خود نمي‌پسندد كه به آواز خواني شهره و بدنام شود، عامه مردم چنان به آواز خواندن دلبستگي دارند كه هنگام اشتغال به كار به منظور تهييج و شوق انگيزي خود در تمام طول مدتي كه سرگرم كارند با صداي پايين و آهنگهاي ملايم زمزمه مي‌كنند.
بنابراين اگر موسيقي ايراني كاملا روشن و دقيق و كوتاه نيست و نوعي درهم آميختگي و پيچيدگي در آن مشهود مي‌باشد نبايد در شگفت ماند.
ايرانيان نيز همانند تازيان كساني را كه آواز مي‌خوانند غانيه مي‌نامند و مي‌گويند اين كلمه از غنا اشتقاق يافته و معتقدند مبدع آواز خواني موسيقي دختران
______________________________
(1)-

دلدار به من گفت چرا غمگيني‌عاشق به كدام دلبر شيريني
برخاستم آيينه به دستش دادم‌گفتم كه در آيينه كه را مي‌بيني
ص: 978
غانيه بوده‌اند.
وسايل موسيقي ايرانيان متنوع و زياد است و از آن جمله است طبل، تبيره كه ته آن دو از مس يا برنج ساخته شده، ديگر دايره كه آن را با چابكدستي و استادي شگفت‌انگيزي به صدا درمي‌آورند، و يك نوع تبيره بلند كه آن را به كمر مايل به جلو مي‌بندند، و با دستي يك سر، و با دست ديگر سر ديگرش را مي‌نوازند. ايرانيان طبلهايي به قطر سه پا دارند. اين طبلها آن قدر سنگين‌اند كه يك شتر به سختي قادر به حمل يكي از آنها مي‌باشد، و گاه براي انتقال آنها از ارابه استفاده مي‌كنند، و به تقريب مي‌توان گفت هر يك آنها نيم موتي «1» وزن دارد. از اينها گذشته بوقهاي بلندي دارند كه آنها نيز سنگين‌اند و به مثابه شيپور از آنها استفاده مي‌كنند. ارتفاع برخي از آنها از هفت پا درمي‌گذرد و بلندي كوچك‌ترين آنها از قامت يك انسان متوسط بيشتر مي‌باشد. اين آلت از مس يا برنج چنان نامتناسب ساخته شده كه يك پا مانده به سر تنه‌اش كشيده و نازك مي‌شود، و از آن جا تا دهانه به اندازه دو شست فراخ مي‌گردد و در پايين به قدر دو پا عريض مي‌شود. نوازنده اين آلت به زحمت آن را سر پا نگه مي‌دارد و پشتش زير سنگيني آن خم مي‌شود. صدايش از فاصله دور به گوش مي‌رسد، و اگر تنها نواخته شود صدايش گوشخراش و سنگين است؛ امّا چنانچه با صداهاي ديگر آلات موسيقي تركيب و آميخته گردد كار اصوات بم را مي‌كند و مطبوع است. نوازندگان اين آلت براي رفع خستگي يا تغيير دادن صدا گاه گاه جاي آن را عوض مي‌كنند.
افزون بر اين آلات موسيقي كه خصوصياتشان به شرح آمد ايرانيان ادوات موسيقي ديگري نيز دارند كه برخي از آنها از شاخ حيوانات شكاري ساخته مي‌شود، و بعضي شبيه شيپور مي‌باشد. قره‌ني، ني لبك و ني، از ديگر ادوات موسيقي ايرانيان است. به هر روي بايد رنج بسيار ببرند تا در نواختن آلات موسيقي همانند ما اروپاييان مهارت يابند.
امّا ادوات موسيقي زهي ايرانيان عبارت است از رباب، چنگ، سنتور، گيتار، شش سيم، ويلون، و تنبوره كه عبارت از آلتي است متشكل از لوله‌اي كه بر سر
______________________________
(1)- وزن موتي در زمانها و مكانهاي مختلف متغيّر بوده، براي سنجش ماليات به كار مي‌رفته و در زمان شاردن معادل هجده هكتوليتر بوده است.
ص: 979
يك كدوي قلياني نصب شده و آن را مانند بربط مي‌نوازند؛ و يكي از ديگر ادوات به نام كنكره (KenKere( كه در شكل صفحه‌اي كه شكل آلات موسيقي در آن درج شده با علامت (F( مشخص گرديده؛ و اين شكل از روي كتابي كه درباره موسيقي ايران نوشته شده و متعلق به من است نقل شده است، و اگر به دقت نگاه كنيد مي‌بينيد كه در اين ادوات به جاي زه كه در آلات موسيقي كشورهاي اروپايي معمول است سيمهاي برنجي يا رشته‌هاي ابريشمين تابيده تعبيه شده زيرا به اعتقاد ايرانيان به كار بردن و دست زدن به اجزاي بدن حيوانات بي‌جان نجس، و از نظر ديني گناه است.
جز آنچه گفته شد ايرانيان يك قسم ديگر از ادوات موسيقي دارند كه ابه مرسن (Mersenne( در كتاب خود موسوم به آهنگها (Des Son( نام آن را سيمبال نهاده، و آن عبارت از دو صفحه برنجي سيني مانند زنگ‌دار است كه نوازندگان معمولا بالاي سر مي‌برند و به هم مي‌كوبند، و به هر سو حركت مي‌دهند.
رقاصه‌ها نيز به هنگام پايكوبي و دست افشاني به دست خود استخوانهايي تعبيه مي‌كنند كه مانند قاشقك كوليها از آن صدايي رسا و صاف و خوش آهنگ برمي‌خيزد؛ و من بر اين باورم كه قاشقك را مشابه اين استخوانها ساخته‌اند؛ و آوازخوانها براي تحريك و تهييج هر چه بيشتر رقاصه‌ها از آن سود مي‌جويند و با اصطكاك انگشتان خود صدايي قوي همانند صداي قاشقك درمي‌آورند، همچنين نوعي ساز دارند كه از قطعات صدف يا مفرغ كوچك و بزرگ به رديف ساخته شده كه با كوبيدن دو قطعه چوب ظريف و نازك و بلند آن را به صدا درمي‌آورند، و آهنگي كه از آن بر مي‌خيزد از صداي سازهاي ساعتي بسي هيجان انگيزتر و مطبوع‌تر است.
در مشرق زمين ساختن آلات و ادوات موسيقي همانند هنر موسيقي پيشرفت شايان نيافته، زيرا در شرع اسلام آواز خواني و نواختن آلات طرب حرام است؛ و عامه مردم بر خلاف اروپاييان كه موسيقي را دوست مي‌دارند و مايه نشاط و انبساط روح مي‌دانند، آموختن موسيقي را كاري حرام و زشت و ناسزاوار و دور از آيين ادب مي‌شمارند، و روحانيان به تخصيص شنيدن آواز و هر گونه ساز را گناه بزرگ مي‌دانند.
بدين سبب بر خلاف اروپا موسيقي در مشرق زمين گسترش و تابشي نيافته است.
در ايران نوازندگان غالبا تهي‌دستند، و روزگار به عسرت و محروميّت مي‌گذرانند و جامه‌هاي كهنه و خلق مي‌پوشند؛ امّا نوازندگان دربار كه آنها را
ص: 980
چالچي باشي (Tchalchi Bachi( مي‌گويند، و به معني ارشد گروههاي نوازندگان است حال و روز بهتري دارند. اينان نيز در فرصتهاي مناسب به اميد گرفتن چيزي به خانه جاه‌مندان و بزرگان مي‌روند، و اگر شاه يكي از روي شناسان و اشراف را مورد عنايت قرار دهد يا منصبي عظيم بخشد، يا يكي از اعيان براي ختنه كردن پسر بچه خود مجلسي ترتيب دهد، خوانده يا ناخوانده به بهانه مباركباد گويي براي هنرنمايي حضور مي‌يابند، مگر چيزي به ايشان داده شود. ديگر نوازندگان چنان كه ديده‌ام و گفتم گروهي محروم و سيه ستاره‌اند و آه در بساط ندارند.
رقصيدن و به عبارت ديگر پايكوبي و دست افشاني در نظر ايرانيان زشت و زننده و شرم‌آور است. زيرا در شريعت اسلام قبيح‌تر از نواختن اسباب طرب مي‌باشد، و جز زنان روسپي بدين كار نمي‌پردازند. در زمانهاي قديم رميها نيز جز به بزه‌كاران و مجرمان اجازه رقصيدن نمي‌دادند. به همين سبب مردان هرگز به رقص برنمي‌خيزند و فقط زنان آن چناني مي‌رقصند. امّا وقتي در بزمي رقاصه‌ها به پايكوبي و دست افشاني برمي‌خيزند مردي به منظور تحريك و تهييج ايشان آواز مي‌خواند، و گاهي با حركات و اطوار خود گرمي و نشاط بيشتري به مجلس مي‌دهد. به طور كلي رقص ايرانيان همانند رقص همه ملل مشرق زمين جنبه نمايشي دارد و از حركات زيبا و دلپسند همچنين دقايق كمدي خالي نيست. مثلا گاهي عواطف و مظاهر متضاد و آزادگي و شيفتگي يا آزردگي و دردمندي در آن تجلّي مي‌كند.
به هر روي انكار نمي‌توان كرد آنچه بيشتر در اين نمايش جلوه مي‌كند مجموعه‌اي از تظاهرات بي‌عفافي و شهواني و مستي خيز و دور از مكارم و فضايل انساني مي‌باشد، زيرا چيزي مؤثرتر از آن نمي‌پندارند.
مدّت رقص گاهي از سه تا چهار ساعت درمي‌گذرد. صحنه‌هاي اصلي رقص را بيشتر سر گروه رقاصه‌ها به نمايش درمي‌آورد. همكارانش كه عده‌شان بيش از چهار يا پنج نفر نمي‌باشند در بعضي صحنه‌ها به او مي‌پيوندند. در پايان رقص خوانندگان و نوازندگان و رقاصه‌ها معمولا به جهشها و پرشهايي مي‌پردازند كه بعض آنها خالي از خطر نيست.
كمدينهاي اروپا غالبا در مكانهاي عمومي و هر جاي پر جمعيّت به هنرنمايي و رقص و آواز مي‌پردازند، امّا اهل طرب ايران چنين نمي‌كنند و به جايي كه خوانده نشوند نمي‌روند. اين گروه غالبا به مزد و هديه‌اي كه دعوت كننده به آنان
ص: 981
مي‌دهد خرسند نمي‌شوند، و در پايان كار مسن‌ترين آنان كه معمولا سر گروهشان مي‌باشد دور مجلس مي‌گردد، و دستش را براي گرفتن چيزي دراز مي‌كند. و چون رقاصه‌ها مزدي كه از روسپي‌گري مي‌گيرند از آنچه به پاداش رقصيدن مي‌گيرند بسي بيشتر است در جريان رقصيدن با اشارات چشم و سر و ابرو مي‌كوشند يكي از حاضران را بفريبند، به خود مايل كنند و به خلوت دعوت شوند، و اين مثابه همان كاري است كه ما اروپاييان به هنگام اوج مستي و شورش شهوت از سر ميز بر مي‌خيزيم، دست زني را مي‌گيريم، و براي آشاميدن يك جام شراب به بوفه مي‌شتابيم.
ص: 982

فصل هشتم رياضيّات‌

ايرانيان رياضيات را علم رياضي مي‌گويند. زيرا علمي است كه تحصيل آن مستلزم جهد و كوشش بسيار مي‌باشد. مردمان مشرق زمين بتخصيص تازيان در زمانهاي گذشته در توسعه و تكميل اين دانش رنج بسيار متحمل شده‌اند. پيشرفت زيادي در اين زمينه نصيبشان شده و توجّه آنان بدين علم بسي بيشتر از فلسفه بوده است.
بزرگ‌ترين رياضي دانان ايران در زمان قديم خواجه نصير الدين است كه پيش از اين به احوال و آثارش اشاره كرده‌ام. اين دانشمند عالي مقام در رشته‌هاي مختلف علم رياضي تحقيقات عالمانه كرده، از جمله در المجسطي بطلميوس كه آن را موافق ذوق و سليقه خود تلخيص نموده، درباره اصول اقليدس مطالعات زياد كرده، و نظرات كامل‌تر و روشن‌تري ارائه داده، و بر مجموع قضاياي هندسي بسي افزوده است. بيشتر كاميابي وي در قضيّه عروس مشهود است كه قريب سي صورت تازه بر آنچه بوده اضافه كرده است.
ايرانيان اين قضيه را شكل العروس مي‌نامند كه روي عروس نام ديگر آنست، و به اعتقاد آنان اين نام از آن يافته كه همچنان كه پيوند زناشويي وسيله افزايش جمعيّت و فوائد ديگر است قضيّه عروس اقليدس در اثبات بسياري از قضايا به كار مي‌رود.
به اعتقاد بسياري پيتاگور (Pythagore( كه به تلفظ آنان فيثاغورث ناميده مي‌شود مبتكر قضيّه عروس است. ايرانيان به هر يك از قضاياي منسوب به اقليدس نام خاصي داده‌اند. مثلا به قضيّه چهل و هشتم كه پس از قضيه عروس آمده و
ص: 983
تالس نظريه‌هاي خود را درباره بعضي مسائل هندسي و رياضي براي پادشاه- بطلميوس- شرح مي‌دهد.
ص: 984
فيثاغورث
ص: 985
مناسبتهايي با آن دارد اخت العروس مي‌گويند كه معنيش خواهر عروس است.
پس از خواجه نصير نامورترين رياضي‌دانان اسلامي مأمون است كه درباره قضاياي اقليدس تحقيقات عميق و موفقيّت آميزي كرده، و هم اوست كه نخستين قضيّه نخستين كتاب را يافته است، و ايرانيان اين قضيّه را به نام وي هيأت يا صورت مأمون ناميده‌اند و مي‌گويند مأمون از كشف اين قضيّه چنان مشعوف شد و به وجد آمد كه حلّ آن را روي آستينش نوشت كه هميشه برابر ديدگانش باشد. همچنين آورده‌اند كه مأمون در واپسين دقايق عمرش گفت: اين حقيقتي دردناك و اندوه‌بار است كه در عالم هستي تنها دو علم وجود دارد كه آدمي مي‌تواند در مسير تحقيق و استدلال آن دو، نيروي انديشه‌اش را به كار اندازد اين دو علم يكي رياضي و ديگري منطق مي‌باشد، امّا منطق دانشي بيهوده و خوارمايه است كه آموختنش هيچ سود ندارد، امّا علم رياضي كه اصيل و حقيقي و پر سود مي‌باشد فرا گرفتنش بسيار دشوار مي‌باشد.
ايرانيان در علوم اندازه‌گيري ارتفاع خورشيد، مثلثات و رصد بندي و هندسه كه علم اندازه و كميّت يا تظاهر هندسيات (Tzuhour Hendecyat( نيز مي‌گويند، و به معني تخمين مقادير است، اطلاعات پر دامنه‌اي دارند.
همچنين به ابزار علمي و عملي زمان قديم، آنچه مربوط به علم رياضي و اخترگري مانند كره، نقشه‌هاي مربوط به آسمان و افلاك، اسطرلاب، و ديگر آلات علمي است آشنايي كلي دارند. امّا دانشمندان ايران به علم المناظر- اپتيك (Optique( كه بخشي از علم رياضي به شمار مي‌رود بسيار نمي‌پردازند؛ استادانشان در اين رشته ابن هيثم يكي از دانشمندان بنام عرب مي‌باشد.
دانشوران با كتاب المجسطي بطلميوس الفت و آشنايي دارند. كتاب كرويات تئودزيوس (Theodosius( و اتوليكوس (Autolicus(، آسكله پيوس (Asclepius( و منه لوئوس (Menelaus(، همچنين قطعاتي از ارشميدس را بسيار عالي مي‌دانند.
ص: 986